استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➋➏}
جینهو:اره اره تقصیر منه اصن *گریه*خوب چیکار میکردم میزاشتم داداشم اونجا بمیره اره؟*داد*
شوگا:چیشد خوب ها؟*داد*تو رفتی اون نجات پیدا کرد؟ولی بد تر شد ، شاید اگه تو نمیرفتی اونو زود تر نجات میدادیم
جینهو: انگاری اون از من مهم تره ، انگار بیشتر از من برات ارزش داره .. هع*پوزخند *خوب معلومه دوست چندین و چند سالته معلومه از من بیشتر برات مهمه
فک کنم اینجا نباشم بهتره .. برو نگران دوستت باش منم نگران برادرم، امیدوار بودم یه زره برات اهمیت داشته باشم ولی انگاری فقط برات دردسرم
جینهو اینو گفت و از اتاق رفت بیرون ..
کوک هم همراه جینهو رفت بیرون
جیهوپ و جیمین نگاه عصبی به شوگا داشتن، حرفی نزدن و از اتاق خارج شدن ..
..
..
..
نامجون:کجا میرین؟چیشده؟
هوپی: هیچی میریم پیش تهیونگ
نامی:منم بیام؟
هوپی: نه تو بمون پیش شوگا
نامی:مگه چیه؟
هوپی:حالش سر جاش نیست همین .
نامی: اوکی برین
...
...
جینهو: من باید ببینمش
پ:خانم شما اجازه ورود ندارین
جینهو: مثلا یادت رفته من دختر مدیر این بیمارستانم*داد*
پ:و..ولی..
در اتاق تهیونگ باز شد و مادرش اومد بیرون
میا:اینجا چه خبره؟
جینهو: م..مامان..
میا:تو اینجا چیکار میکنی؟
جینهو: ی..یعنی چی اومدم داداشو ببینم ..
میا:چیه میخوای ببینی چه بلایی سرش اوردی اره؟
جینهو: م..من که کاری نکردم
کوک بدو بدو اومد
کوک:مگه نمیگم وایستا با هم بریم
میا:این دختر و اوردی اینجا چیکار ها؟؟میخوای بیشتر بدبختمون کنه؟مثلا الان بارداری برو استراحتتو بکن
کوک:خاله...
میا:چیه دروغ میگم؟کی بود میگفت اون از رابطه با ..
جینهو: همه چیو گفتی اره؟*بغض*لاقل درست تعریفش میکردی
کوک:م..من ...
..
دوستان خودتون خوب میدونید که ماه آخر سال همه خونه تکونی میکنن برای عید من هم به خاطر همین نتونستم زیاد و پارت آپ کنم و از این بابت از شما معذرت می خوام🥺
....
راستی چهارشنبه سوریتون مبارک😍😘🥳😁❤
شوگا:چیشد خوب ها؟*داد*تو رفتی اون نجات پیدا کرد؟ولی بد تر شد ، شاید اگه تو نمیرفتی اونو زود تر نجات میدادیم
جینهو: انگاری اون از من مهم تره ، انگار بیشتر از من برات ارزش داره .. هع*پوزخند *خوب معلومه دوست چندین و چند سالته معلومه از من بیشتر برات مهمه
فک کنم اینجا نباشم بهتره .. برو نگران دوستت باش منم نگران برادرم، امیدوار بودم یه زره برات اهمیت داشته باشم ولی انگاری فقط برات دردسرم
جینهو اینو گفت و از اتاق رفت بیرون ..
کوک هم همراه جینهو رفت بیرون
جیهوپ و جیمین نگاه عصبی به شوگا داشتن، حرفی نزدن و از اتاق خارج شدن ..
..
..
..
نامجون:کجا میرین؟چیشده؟
هوپی: هیچی میریم پیش تهیونگ
نامی:منم بیام؟
هوپی: نه تو بمون پیش شوگا
نامی:مگه چیه؟
هوپی:حالش سر جاش نیست همین .
نامی: اوکی برین
...
...
جینهو: من باید ببینمش
پ:خانم شما اجازه ورود ندارین
جینهو: مثلا یادت رفته من دختر مدیر این بیمارستانم*داد*
پ:و..ولی..
در اتاق تهیونگ باز شد و مادرش اومد بیرون
میا:اینجا چه خبره؟
جینهو: م..مامان..
میا:تو اینجا چیکار میکنی؟
جینهو: ی..یعنی چی اومدم داداشو ببینم ..
میا:چیه میخوای ببینی چه بلایی سرش اوردی اره؟
جینهو: م..من که کاری نکردم
کوک بدو بدو اومد
کوک:مگه نمیگم وایستا با هم بریم
میا:این دختر و اوردی اینجا چیکار ها؟؟میخوای بیشتر بدبختمون کنه؟مثلا الان بارداری برو استراحتتو بکن
کوک:خاله...
میا:چیه دروغ میگم؟کی بود میگفت اون از رابطه با ..
جینهو: همه چیو گفتی اره؟*بغض*لاقل درست تعریفش میکردی
کوک:م..من ...
..
دوستان خودتون خوب میدونید که ماه آخر سال همه خونه تکونی میکنن برای عید من هم به خاطر همین نتونستم زیاد و پارت آپ کنم و از این بابت از شما معذرت می خوام🥺
....
راستی چهارشنبه سوریتون مبارک😍😘🥳😁❤
۳۲.۶k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.